
قبل از شروع رمان،لطفا پیج ما رو فالو کنید
callmeabolfazl
رسانه میراکلسی بی معجزه تقدیم میکند
برای تمامی میراکولران جهان
پارت چهارم:
-...آدرینه!
-چ،چی؟امکان نداره!
-باور نمیکنی؟(اسم اونایی که آدرین بهشون تغییر شکل داد)همه ی اونا آدرین بود!آدرین داشت تورو امتحان میکرد و در نهایت تصمیم گرفت که با کت نوار پیش بره!
-م،من،باور نمیکنم!این امکان نداره!
مرینت گریه کنان رفت
آدرین دوباره شبیه گربه شد و رفت دنبال او و گفت که چیزی شده؟
-ازم دور شو آدرین!
-چیی؟آدرین؟!
-من همه چیو میدونم!تو بد ترین پسر دنیایی!مسخره!
-مرینت!تو واقعا نفهمی!من اینهمه برات زحمت کشیدم اما تو منو نادیده گرفتی!
-تو بهم دروغ گفتی!تو منو دوس نداری آدرین!تو فقط میخوای منو اذیت کنی!به امید روز مرگت!
-تو چی مرینت؟!تو هم اصلا بهم توجه نکردی!لعنت بهت!
و آدرین رفت...
[رسانه میراکلسی بی معجزه]
آناهیتا خوشحال از دانشگاه خارج شد(دلیل اینکه آناهیتا خوشحاله:اون عاشق آدرینه)
-آدرین!صبر کن!
-آناهیتا؟چرا اینکارو کردی؟
-مرینت آدم خوبی نبود!
-اما من با تمام وجود عاشقش بودم!
-من چی؟!منم عاشقتم!من بیشتر از اون دختر زشت گدا دوست دارم!
-ببین آناهیتا،من الان اصلا حوصله ندارم،خدافظ!
یک سال بعد
آدرین و مرینت طلاق گرفته بودن و مرینت با لوکا نامزد کرده بود و یه ساعت دیگه عروسیشون بود.
تدارکات عروسی تموم شده بود و لوکا و مرینت خوشحال بودن و لوکانت بوجود اومد!
-بله!
-ب...
-مرینتتتت!نمیزارم با این اسکل ازدواج کنی!
-آدرین؟!
-برو گمشو!
دعوا شروع شد
دماغ لوکا خون اومد و لب آدرین پاره شد
پایان پارت چهارم✨️
بنظرتون چی میشه؟لوکانت ازدواج میکنن؟؟؟
نظراتتون رو به ما بگید!