

بی معجزه
رمان شاید فراموشی پارت ششم:
الکساندر،اون همه تلاش کرد،اما در نهایت،محاصره شد،البته نه فقط اون،بلکه تمامی نیرو هاش با هم محاصره شدن..
یک هفته ی بعد...
.
.
.
بی معجزه را در اینستاگرام فالو کنید callmeabolfazl
.
.
.
خبر مرگ الکساندر در تمامی شهر پیچیده بود،در حالی که همه جشن گرفته بودن،آلیس غمگین ترین آدم جهان شده بود...
البته،کسی نمی دونست،الکساندر زنده بود!فقط فرار کرده بود با حدود ۲۰۰ نفر از نیرو هاش
الکساندر می دونست که آلیس فکر میکنه الکساندر مرده و الان خیلی ناراحته،درکشم میکرد،اما مگه چاره ی دیگری هم بود؟اگر الکساندر فرار نمی کرد و یکی از نیرو ها خودش را شبیه اون نمی کرد و فداکاری نمی کردند،الان همه شون رو جلوی مردم کشته بودن...
.
حالا،الکساندر خیلی عصبانی بود،روانی شده بود!نیرو هاشو جمع کرد و رفت به برج رئیس جمهور و رئیس جمهور رو گرفت و اون رو زندانی کرد!
فقط ۱۰ نفر از نیرو هاش مونده بودن،وضعیت وخیم بود...
اگه رئیس جمهور رو می کشت،چون تعداد نیرو هاش خیلی کم بود پلیس او رو میکشت،اگه نمی کشت،پلیس اون رو پیدا میکرد و می کشت،برای همین ریسک کرد،و رئیس جمهور رو کشت و رفت برج رئیس جمهور و رئیس جمهور شد!
-آلیس عزیزم!الانه که دیگه آزاد بشی!
او دستور آزادی آلیس از زندان رو داده بود و به زودی آلیس ملکه می شد
بالاخره همه چی تموم شد،مراسم شروع شد و حکومت شاهنشاهی محمدی تاسیس یافت
۳ سال بعد،اونا یه دختر داشتن و داشتن از زندگی لذت می بردند که یه دفعه دشمنان اونا،گروه نابودی محمدیان حملاتش رو به فرانسه شروع کرد و از آن طرف،چین به فرانسه لشکر کشی کرد و جنگ فرانسه و چین شروع شد و در همین حال فرانسه داشت با گروه نابودی محمدیان می جنگید.چون حکومت محمدی تازه درست شده بود،ضعیف بود و تورم وحشتناک شده بود.حالا گ.ن.م(گروه نابودی محمدیان)نقشه ی کشتن شاه رو کشیدن
پایان پارت ششم
داشت خوب پیش میرفت،فکر کردین میخواستم پارت ها رو کم کنم؟نه خیررررر!کلی اتفاق قراره بیوفته،قراره غم انگیز بشه و...
بنظرتون چی میشه؟الکساندر میمیره؟نظراتتون رو تو کامنتا بگید😘لایک فراموش نشه🥹❤️
.
بی معجزه تقدیم می کند
رمان شاید فراموشی پارت هفتم:
در نهایت گ.ن.م به پاریس نفوذ کردن و برج ایفل رو برای همیشه از بین بردند!
اونا نه رئیس جمهور رو می خواستن،نه شاهنشاهی رو!اونا میخواستن حکومت خودشونو تاسیس کنن
.
.
.
شب
.
.
.
برق تمام فرانسه قطع شده بود...
صدای بمب تمام فرانسه رو در بر گرفته بود
صدای تیر اندازی بچه ها رو هی از خواب بیدار می کرد
هیچ سرگرمی نبود
همه ترسیده بودند
یک دلار آمریکا ۱۰۰ یوروی فرانسه شده بود...
تورم غوغا کرده بود...مردم توی فضای مجازی نمی تونستن برن و...
توی اون سال،۲۵۹ هزار نفر بخاطر گرسنگی مردند...
تا اینکه به قصر شاهنشاهی نفوذ کردند و...
پایان پارت هفتم
واییی😢خیلی بد داره میشههههههه💔
بخاطر حمایت کم شما عه دیگه🫥
چرا حمایت نمی کنیددددد🙄
.
رمان شاید فراموشی،پارت هشتم:
گ.ن.م،دختر اونا،فرح رو برده بودند...
چین،آلیس رو برده بود و شکنجهش می کرد
الکساندر هم که در اوج غم بود،باز هم مقاومت میکرد...
.
.
.
.
.
-خدایا!ما چه گناهی کردیم؟!چرا اینقدر برما ظلم میکنی!؟
الکساندر از داخل پوچ شده بود
قلبش سنگ شده بود.
تا اینکه چند روز بعد متوجه شد سرطان مغز گرفته...
اون تا این رو فهمید با نهایت قدرت به چین حمله کرد و بالاخره چین تسلیم شد
گ.ن.م رو نابود کرد
زن و بچهش برگشتن
الکساندر ۲ سال زنده بود،برای همین،سرتاسر دنیا رو با خانوادهش می گشت تا نهایت لذت رو ببره...
.
.
یه شب،بچه ی الکساندر رو دزدیدند...
پایان پارت هشتم
من تسلیم نمیشم و پارت های این رمان رو کپ نمیکنم🤣
حمایت پلیززززززز🥺
.
به نام خدا
بی معجزه تقدیم میکند
رمان شاید فراموشی
پارت نهم:
اونا توی ایران بودن،اما بچه شون الان توی ترکیه بود
اونا سریع رفتن به ترکیه و دنبال بچه شون گشتن
اما پیداش نکردن...
آلیس،خیلی روی فشار بود،بچهش گم شده بود و شوهرش ۳ ماه دیگه میمرد...
.
.
.
چند روز بعد،جنازه ی آلیس رو،الکساندر پیدا کرد...
آلیس با چاقو خودکشی کرده بود...
.
.
.
الکساندر به فرانسه برگشت.
تو این ۳ ماه،یک ماهش:
تورم فرانسه درست شد
بنا های جدیدی ساخته شدند
ساختمان های نابود شده از نو ساخته شدن
.
کلی کار انجام دادن و فرانسه به بهترین حالت خودش رسید
ماه دومش:
الکساندر زمین گیر شد و فلج شد
ماه سومش:
الکساندر یه چیزی فهمید
.
.
.
فهمید که یه روشی برای درمان سرطانش هست!
و اون زنده موند...
پایان پارت نهم
حمایتتتتتت💔
.
بی معجزه
رمان شاید فراموشی پارت دهم:
۵۰ سال بعد
الکساندر در بستر بیماری بود و با مرگ دست و پنجه نرم میکرد
فرانسه کم کم ضعیف میشد،همه ی مردم نگران بودند
اگه شاه میمیرد،کی شاه میشد؟جانشین شاه کی میشد؟
.
اون طرف دنیا،توی ژاپن،دختر الکساندر و آلیس،اونجا ازدواج کرده بود،۳ تا بچه داشت،۲ تا دختر یدونه پسر،یه خانواده ی شاد داشت و زندگی میکرد،تا اینکه یه روزی شنید که شاه در حال مرگ هست و خانواده،همه با هم به پاریس برگشتن،اینگونه بود که شاه شد دوماد،ملکه هم دختر الکساندر...
الکساندر جان باخت.همه ی کشور خیلی ناراحت بودند،از جمله دخترش
پایان پارت دهم
.
رمان شاید فراموشی پارت یازدهم:
.
.
.
بی معجزه تقدیم میکند
.
.
.
دختر الکساندر زندگی خیلی خوبی داشت تا اینکه خبر بدی شنید...
مردم علیه حکومت اعتراض میکردن
اونها آب نداشتن!
آب فرانسه به کل تموم شده بود،هیچ کشوری هم به فرانسه آب نمیداد،فرانسه که دیگه نابود شده بود،حکومت محمدی از هم می پاشید
روز به روز مردم بیشتری می مردند...
روز به روز گ.ن.م جان می گرفت و قوی میشد
روز به روز گیاهان بیشتری خشک میشدند و هوای فرانسه آلوده میشد و ویروس های زیادی در فرانسه بوجود آمدند
.
@callmeabolfazl
.
فرح،دنبال راه حل بود،حتی شوهرش هم مریض شده بود!
پایان پارت یازدهم
ادامه ی این رمان کار سختیه😅😂
یکمی به من انرژی بدین🥺
.
رمان شاید فراموشی،پارت دوازدهم:
.
.
.
شاه مرد!
این تیتر تمامی شبکه های اجتماعی شده بود!
مردم شورش کردند
توی دربار جنگ شد
حکومت داشت نابود میشد
دوباره حملات گ.ن.م شروع شد و پاریس محاصره شد
فرح و بچهش راه فرار نداشتن
.
بی معجزه
.
-کوروش!اصلا نترس عزیزم!
-مامان،اینجا چه خبره؟
-عزیزم هیچی نیست نترس
-مامان من تشنهمه!
-الان آب میارم برات عزیزم!
-مامان از پیش من نرو،مامان!!!
-آهههههه!کوروش!فرار کنننن!
پایان پارت دوازدهم
دو پارت دیگه تموم میشه این رمان🥲
.
رمان شاید فراموشی،پارت سیزدهم
.
جلوی کوروش،فرح رو کشتن
کوروش کوچولو با ترس می دوید و فرار میکرد
یکی از خواهراش،زهرا مرده بود اما اون یکی،زهره زنده بود،اون دو نفر فرار کردن و رفتن و رفتن...
.
بی معجزه
.
سالها بعد،برای کاملترین اطمینان،کوروش با زهره،یعنی خواهرش ازدواج کرد!
حکومت محمدی که داشت از بین میرفت،دوباره جان گرفت،نیرو ها جمع شدند،باران بارید و بالاخره فرانسه زنده شد.
کم کم شروع به باز سازی طاق نصرت،برج ایفل و بقیه بنا ها کردن و مجسمه ی آلیس و الکساندر رو زیر برج ایفل ساختن
کوروش و فرح،یدونه پسر داشتن و از زندگی شون لذت می بردند
پایان پارت سیزدهم
پارت بعدی پایانی😶😶😶
.
رمان شاید فراموشی،پارت چهاردهم(پایانی):
یه روز کوروش تصمیم گرفت که حکومت شاهنشاهی رو به حکومت جمهوری تغییر بده،اما زهره نزاشت،و یه دعوای جدی رخ داد و زهره رو کوروش کشت!
.
بی معجزه
.
پسر کوروش،بخاطر اینکار پدرش،خودکشی کرد و بعد،حکومت شاهنشاهی محمدی،نابود شد و به جمهوری مصطفوی مسیحی فرانسه تغییر کرد که مخفف اون میشه ج.م.م.ف
بعد از اون،کوروش کلی ظلم کرد بر فرانسه...
فرانسه نابود شد اما بعد از مرگ کوروش،حکومت جدیدی تاسیس شد و فرانسه دوباره جان تازه گرفت.
پایان رمان
امیدوارم از این رمان لذت برده باشید با اینکه خیلی طولانی شد🥲
یکم کشش دادم اما کاهش پارت،اصلاااا😅
برای خوندن رمان های بیشتر و اطلاع از زمان پارت های جدید به صفحه ی اینستاگرام بی معجزه بیاین که آدرسش callmeabolfazl هست،البته کلی رمان دیگه توی وبلاگمون داریم،اگه این رمان رو از جای دیگه میخونید،حتما دایرکت اینستا اطلاع بدید،خوندن این رمان فقط از وبلاگ بی معجزه مجاز هست
بای
---
پایان❤️
رمان جدید داریم توی پیج callmeabolfazl برین ببینین خیلی قشنگه