

به نام خدا
رسانه میراکلسی بی معجزه تقدیم میکند
برای تمامی میراکولران جهان
پارت ششم:
آه دل شکسته ی من
چه کنم،چه نکنم
دپرس هستم یا نه نمیدانم
شاید باشد کسی
که بدهد به من دلداری
اما نشود حال خوب من،میمیرم
بی تو چه کنم؟بی تو من که هستم؟
ای دوست من،یار من
...
پس از مرگ لوکا،مرینت و آدرین نامزد کردن و خیلی خوشحال بودن،تا اینکه آناهیتا باز هم اومد
آناهیتا دچار مریضی روانی شده بود
مرینت و آدرین تدارکات عروسی رو انجام داده بودن و قرار بود هفته ی بعد عروسی کنن
-آدرین،ما بالاخره ازدواج میکنیم!
-آره عزیزم!ما بالاخره به هم میرسیم
آناهیتا با اسلحه اومد و به مرینت شلیک کرد!
-مرینت!!!
-بالاخره تو رو کشتم مرینت دوپن چنگ!حالا وقتشه آدرین رو برای خودم کنم!
-آ،آ،آدر،آدرین...
-مرینت!عزیزم!
-همیشه عاشقت میمونم
-مرینت!
مرینت چشم هاشو بست و دیگه حرفی نزد،دستش که دست آدرین رو گرفته بود ول شد
-مرینتتتتتت!!!
آدرین تفنگ آناهیتا رو گرفت و به خودش شلیک کرد!
-نه عزیزم،نمیر!آدریننننن!
-آناهیتا،بازی تموم شد،تو بردی!
پایان پارت ششم
پارت بعدی پایانی!
ایسنتاگرام ما رو دنبال کنید!
ای دی callmeabolfazl