رمان به سبک مریکتی پارت هفتم(پایانی)❤️‍🔥🪻

رسانه میراکلسی بی معجزه با افتخار تقدیم می‌کند
پارت هفتم(پایانی):
آدرین در حالیکه که داشت میمیرد،میخوند
-زیر نخلا...
آناهیتا هر دو رو به بیمارستان برد ولی کار از کار گذشته بود
در نهایت،آناهیتا خودشو کشت
پرستار ها،برای اینکه آناهیتا بمیره،اینو گفتن،چون اون خطرناک بود
آدرین به هوش اومد،اما فعلا مرینت تو کما بود
یه هفته بعد مرینت هم بیدار شد
آناهیتا مرده بود و آدرین و مرینت هم که سالم موندن
عروسی کردن و بالاخره آدرینت بوجود اومد
اما یه روز تو جنگل،به آدرینت تیر اندازی شد و مرینت و آدرین مردن،اما پسر شون آذین که ۵ سالش بود زنده موند
۲۰ سال بعد
آذین،یه روز تو دانشگاه یه دختری رو دید و از اون خوشش اومد...
پایان پارت هفتم و پایان رمان
برای مشاهده رمان های بیشتر به اینستاگرام بی معجزه callmeabolfazl مراجعه کنید