بی معجزه | ادیت | آهنگ | مود

وبلاگ اصلی رسانه میراکلسی (ادیت) بی معجزه در بلاگیکس

رمان به سبک مریکتی پارت هفتم(پایانی)❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت هفتم(پایانی)❤️‍🔥🪻

رسانه میراکلسی بی معجزه با افتخار تقدیم می‌کند
پارت هفتم(پایانی):
آدرین در حالیکه که داشت میمیرد،میخوند
-زیر نخلا...
آناهیتا هر دو رو به بیمارستان برد ولی کار از کار گذشته بود
در نهایت،آناهیتا خودشو کشت
پرستار ها،برای اینکه آناهیتا بمیره،اینو گفتن،چون اون خطرناک بود
آدرین به هوش اومد،اما فعلا مرینت تو کما بود
یه هفته بعد مرینت هم بیدار شد
آناهیتا مرده بود و آدرین و مرینت هم که سالم موندن
عروسی کردن و بالاخره آدرینت بوجود اومد
اما یه روز تو جنگل،به آدرینت تیر اندازی شد و مرینت و آدرین مردن،اما پسر شون آذین که ۵ سالش بود زنده موند
۲۰ سال بعد
آذین،یه روز تو دانشگاه یه دختری رو دید و از اون خوشش اومد...
پایان پارت هفتم و پایان رمان
برای مشاهده رمان های بیشتر به اینستاگرام بی معجزه callmeabolfazl مراجعه کنید

رمان به سبک مریکتی پارت ششم❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت ششم❤️‍🔥🪻

به نام خدا
رسانه میراکلسی بی معجزه تقدیم می‌کند
برای تمامی میراکولران جهان
پارت ششم:
آه دل شکسته ی من
چه کنم،چه نکنم
دپرس‌ هستم یا نه نمی‌دانم
شاید باشد کسی
که بدهد به من دلداری
اما نشود حال خوب من،میمیرم
بی تو چه کنم؟بی تو من که هستم؟
ای دوست من،یار من
...
پس از مرگ لوکا،مرینت و آدرین نامزد کردن و خیلی خوشحال بودن،تا اینکه آناهیتا باز هم اومد
آناهیتا دچار مریضی روانی شده بود
مرینت و آدرین تدارکات عروسی رو انجام داده بودن و قرار بود هفته ی بعد عروسی کنن
-آدرین،ما بالاخره ازدواج میکنیم!
-آره عزیزم!ما بالاخره به هم میرسیم
آناهیتا با اسلحه اومد و به مرینت شلیک کرد!
-مرینت!!!
-بالاخره تو رو کشتم مرینت دوپن چنگ!حالا وقتشه آدرین رو برای خودم کنم!
-آ،آ،آدر،آدرین...
-مرینت!عزیزم!
-همیشه عاشقت میمونم
-مرینت!
مرینت چشم هاشو بست و دیگه حرفی نزد،دستش که دست آدرین رو گرفته بود ول شد
-مرینتتتتتت!!!
آدرین تفنگ آناهیتا رو گرفت و به خودش شلیک کرد!
-نه عزیزم،نمیر!آدریننننن!
-آناهیتا،بازی تموم شد،تو بردی!
پایان پارت ششم
پارت بعدی پایانی!
ایسنتاگرام ما رو دنبال کنید!
ای دی callmeabolfazl

رمان به سبک مریکتی پارت پنجم❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت پنجم❤️‍🔥🪻

به نام خدا
رسانه میراکلسی بی معجزه تقدیم می‌کند
برای تمامی میراکولران جهان
پارت پنجم:
-فکر کردی چیکاره ای آدرین؟
-مرینت!بیا از اینجا بریم!ما میتونیم زندگی خوبی رو با هم بسازیم!
-مگه تو با آناهیتا نامزد نیستی هان؟یادت نمیاد با من چیکارا کردی؟
-مرینت،الان عصبانیم!لوکا میدونی چیکارا کرده!اون بچه داره!اسمشم جمیله گذاشته!
-چرت نگو!
-تو کی منو دیدی آدرین!من لوکاعم!من هیچ وقت به عشقم خیانت نمیکنم!
-درسته!تو لوکایی،ولی تو فقط خیانت کاری!
-بسهههههه!
آدرین و لوکا به مرینت با تعجب نگاه کردند...
ناگهان آدرین اسحله‌ش رو از توی جیبش بیرون میاره به قلب و مغز لوکا شلیک میکنه!
-زمان مرگ رسیده لوکا!
-م،مرینتتتت
-عشق من!
آدرین مرینت رو می بره خونه‌ش
-مرینت!عزیزم!حالا میتونیم با هم باشیم!
-ولم کن منو آدرین!
اونا یکم با هم حرف زدن و یکم بهتر شدن...
-خب حالا آدرین،کار تو درست نیست،تو لوکا رو کشتی!تو یه قاتلی!
-نه عزیزم!اون تیر های بیهوش کننده بود
-آهان!
آناهیتا میاد خونه‌شون
-اینجا چه خبره آدرین!بچه داره گریه میکنه!
-آدرین؟
-اون بچه ی آناهیتا و کماله!
-پس به تو چه مربوطه؟!
-نمیدونم!
-بیا بگیر پسرتو عشقم!
-چی میگی آناهیتا!
-من از دست همه تون کلافه شدم!
آدرین آناهیتا رو بیرون کرد و اونا تلویزیون رو روشن کردن تا یکم آروم بشن
نوشته ها رو تلوزیون می اومدن:
مثل باد،مثل پر قو
زیباست مثل عشق
اوست!دختری زیبا،که نیست مثل آن پیدا!
باشد دختری شیک پوش!باشد دختری صد خواستگار!
گر پسری ببیند شاه دخت را،پریشان شود،بمیرد بدون آن!
...
-چه قشنگ بود آدرین!
-بله عزیزم،اون دختر تو هستی!
-اوه عزیزمممم
چند روز بعد...
-ضربان قلب پایینه!
-فکر نکنم بمونه
-لوکا!!!
-آروم باش عزیزم!
[صدای سوت دستگاه]
-نههههههههه
-خبر جدید:لوکا،نامزد سابق مرینت دوپن چنگ،بر اثر سکته قلبی جان باخت...
مرینت و آدرین زیر بارون با چشم هایی پر از اشک قدم می زدند و مرینت میخوند:
گر تو نباشی،من که هستم
گر تو باشی،من که هستم
گر تو نباشی،من نیستم
دوست من،یار همیشگی من
باش پیش من،تا ابد،تا قیامت!
...
پایان پارت پنجم
برای خواندن رمان های بیشتر به وبلاگ ما و اینستاگرام callmeabolfazl مراجعه کنید

رمان به سبک مریکتی پارت چهارم❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت چهارم❤️‍🔥🪻

قبل از شروع رمان،لطفا پیج ما رو فالو کنید
callmeabolfazl
رسانه میراکلسی بی معجزه تقدیم می‌کند
برای تمامی میراکولران جهان
پارت چهارم:
-...آدرینه!
-چ،چی؟امکان نداره!
-باور نمیکنی؟(اسم اونایی که آدرین بهشون تغییر شکل داد)همه ی اونا آدرین بود!آدرین داشت تورو امتحان میکرد و در نهایت تصمیم گرفت که با کت نوار پیش بره!
-م،من،باور نمیکنم!این امکان نداره!
مرینت گریه کنان رفت
آدرین دوباره شبیه گربه شد و رفت دنبال او و گفت که چیزی شده؟
-ازم دور شو آدرین!
-چیی؟آدرین؟!
-من همه چیو میدونم!تو بد ترین پسر دنیایی!مسخره!
-مرینت!تو واقعا نفهمی!من اینهمه برات زحمت کشیدم اما تو منو نادیده گرفتی!
-تو بهم دروغ گفتی!تو منو دوس نداری آدرین!تو فقط میخوای منو اذیت کنی!به امید روز مرگت!
-تو چی مرینت؟!تو هم اصلا بهم توجه نکردی!لعنت بهت!
و آدرین رفت...

[رسانه میراکلسی بی معجزه]
آناهیتا خوشحال از دانشگاه خارج شد(دلیل اینکه آناهیتا خوشحاله:اون عاشق آدرینه)
-آدرین!صبر کن!
-آناهیتا؟چرا اینکارو کردی؟
-مرینت آدم خوبی نبود!
-اما من با تمام وجود عاشقش بودم!
-من چی؟!منم عاشقتم!من بیشتر از اون دختر زشت گدا دوست دارم!
-ببین آناهیتا،من الان اصلا حوصله ندارم،خدافظ!
یک سال بعد
آدرین و مرینت طلاق گرفته بودن و مرینت با لوکا نامزد کرده بود و یه ساعت دیگه عروسیشون بود.
تدارکات عروسی تموم شده بود و لوکا و مرینت خوشحال بودن و لوکانت بوجود اومد!
-بله!
-ب...
-مرینتتتت!نمیزارم با این اسکل ازدواج کنی!
-آدرین؟!
-برو گمشو!
دعوا شروع شد
دماغ لوکا خون اومد و لب آدرین پاره شد
پایان پارت چهارم✨️
بنظرتون چی میشه؟لوکانت ازدواج میکنن؟؟؟
نظراتتون رو به ما بگید!

رمان به سبک مریکتی پارت سوم❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت سوم❤️‍🔥🪻

پارت سوم:
(سوال شما ها:مگه آدرین کارای دانشگاه رو مدیریت نمیکرد؟پس چجوری با شکل کت نوار رف پیش مری؟جواب:چندین نفر برای این کار استخدام شدن،مری هم زیاد به اینا توجه نمی کرد ک،اصلا به اینکه اون چرا اومده بود خونه‌ش هم توجه نمیکرد،چون اون از ته دل عاشق کت شده بود،اونم در یک نگاه)
کت از مری خبر داشت و میدونست که از اون خوشش اومده،لباساشو در آورد و خوابید
صبح شد
توی دانشگاه،آدرین اومد جلوی مرینت و گفت و گو آغاز شد:
-آدرین حوصله ندارم برو کنار!
-مرینت!(میخواست بگه که اون کت هستش اما نگفت و ادامه داد)اون دختره...
-چرا برای من چرت و پرت تعریف میکنی؟
-اون دختر داییمه!آناهیتا!
-چی؟
-بخدا قسم می خورم اصن میخوای بهش زنگ بزنم؟
-امم،نه،باشه،باورت میکنم،اما من دیگه نمیخوام باهات باشم،در حد دوست کافیه
آدرین که ناراحت و عصبانی شده بود،رفت.آدرین،کار اشتباهی کرده بود،مرینت عاشق کت شده بود و کار از کار گذشته بود،اما آدرین می خواست یه کاری بکنه،میخواست ببینه که مرینت دقیقا کیه؟قبلا با کسی بوده؟و بعدش میخواد اونو امتحان کنه،یه کار سری که فعلا هیچ کس خبر نداره بجز خودش!
فردا اون کلاه گیس گذاشت،لنز رنگی گذاشت،لباس هاشو عوض کرد و تمرین کرد و تن صداشو تغییر داد و رفت خونه ی مرینت با بهونه ی قبض برق...
۳ بار اینکارو کرد،بعدش با پرس و جو از دوستای مرینت فهمید که قبل از آدرین ۴ تا دوس پسر داشته!
ینی ۹ تا!آدرین برگاش ریخته بود!
وقتش بود که به مرینت بگه که چی کار کرده و آبروشو جلوی همه ببره تا انتقامشو بگیره،چون مرینت رسما آدرین رو خر فرض میکرد...
اما،آدرین یه ایده ی دیگه به ذهنش رسید،خواست کت نوار که ازش خیلی خوشش اومده بود رو دوباره به مرینت برگردونه و دوباره مرینت و کت نوار پیش هم باشن
۳ ماه گذشت
کت نوار و مرینت عاشق هم بودن و بزودی قرار بود نامزد بشن،اما مشکل اومد!دختر دایی آدرین!اون قراره رابطه ی مرینت و آدرین رو خراب کنه،چون اون میدونست که آدرین چیکارا کرده...
فردا
آناهیتا اومد دانشگاه،با مرینت سلام علیک کرد و اونو برد یه جایی که کت نبود،و:
-مرینت،من باید بهت یه چیز خیلی مهم رو بگم
-چی؟!
-راستش،امممم،کت نوار،تو میدونی اون کیه؟تا حالا نقابش رو برداشتی؟
-نه
-اگه برداری،قطعا با اون ازدواج که هیج،از دشمن هم باهاش بد تر میشی!
-چی میگی؟تو میدونی اون کیه؟بهم بگو!
-میدونم،اون...
پایان پارت سوم
باید بهتون بگم که نظر بقیه اعضای تیم عوض شده و این رمان کلا ۷ قسمت داره،بزودی تموم میشه!پس زود برید اینستاگرام ما به آدرس callmeabolfazl و این پست رو لایک کنید!

نگران نباشیدااا،چون بعد اتمام این رمان،یه رمان اختصاصی دیگه میزاریم✨️❤️
تا پارت بعد،باییییی

رمان به سبک مریکتی پارت دوم❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت دوم❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی-پارت دوم
.
(در قسمت قبل مرینت و آدرین با هم آشنا شدن و بعدش دعوا کردن و بعدش آدرین خودشو به شکل کت نوار میکنه و میره خونه ی مرینت،تو اون هفته ای که گذشت و ما خیلی توضیح ندادیم چی شد؟بریم بخونیم:
روز اول
بعد از اینکه مرینت و آدرین از آندره بستنی گرفتن،رفتن و تو ساحل نشستند و با هم بصورت دوستانه بستنی خوردن،بعدش مادر مرینت بهش زنگ زد و مرینت برای کمک به نونوایی رو پیش مامان و باباش
روز دوم و سوم اونا نتونستن همدیگه رو ببین چون سرشون شلوغ بود
روز چهارم آدرین و مرینت تو خونه هاشون بت هم کلی چت کردن و اطلاعاتی از هم بدست آوردن(تو پارت ۱ گفتم)
روز پنجم و ششم رفتن بیرون و خرید کردن اما والدین شون نفهمید
روز هفتم
وقتی که مرینت سوار ماشین آدرین شد،از آدرین پرسید:
-اون دختره کی بود؟
و آدرین در جواب گفت:
-کدوم دختره؟
و گفت و گوی آنها ادامه یافت:
-اون دختره که دیروز باهاش بیرون بودی خیلی با هم میخندیدین کی بود؟موهای فر بلند بلوند و چشم آبی بود!
-تو حتما فیلیکس رو دیدی!اون پسرعمه ی منه!خیلی شبیه منه و اسم اون دختره هم رز هست که دوست اونه،من که تورو دوست دارم عزیزم!
-آهان،خیالم راحت شد عزیزم،بریم آندره؟
-هر جا که بخوای میریم!
شب شد
وقتی که مرینت و آدرین داشتن بر میگشتن به خونه ی مرینت،مرینت گفت:
-فکر کردی میتونی منو خر کنی؟من دیدمت!اگه دیروز هم تو نبودی،پریروز با یه دختره رفتی بیرون!موهاشم آبی بود!قد بلند بود و لباس سفید پوشیده بود!
-مرینت!میتونم توضیح بدم!
مرینت از ماشین پیاده شد و رفت خونه‌ش
آدرین هم ناچار برگشت به خونه‌ش)
(دو روز بعد)
کت نوار زنگ خونه مرینت رو زد
-بله؟!
-مرینت دوپن چنگ؟
-بله!شما؟
مرینت در رو باز کرد
-بفرمائید آقا کاری داشتید؟
-امممم،یه فرم هست که برای دانشگاه باید پر کنید
آدرین هم دانشجو بود و هم کار های دانشگاه رو انجام می‌داد
کت وارد خونه شد و نشستن چایی خوردن و بعد کت رفت
مرینت شمارشو به کت داده بود،یعنی یجورایی ازش خوشش اومده بود

پایان پارت دوم🥲💔

برای پارت بعدی برید اینستاگرام ما callmeabolfazl همین پست رو لایک کنید بالای ۵ تا بشه پارت بعدی رو میزارم✨️

کامنت یادتون نره🫥

رمان به سبک مریکتی پارت اول❤️‍🔥🪻

رمان به سبک مریکتی پارت اول❤️‍🔥🪻

به سبک مریکتی پارت اول  ℐ𝓃 𝓉ℎℯ ℳ𝒶𝓇𝒾𝒸𝒶𝓉 𝓈𝓉𝒴ℓℯ | ℘𝒶𝓇𝓉 𝟷
________________________
.
یک روز زمستانی بود...برف همه جا را پوشانده بود...
آدرین و نینو و آلیا تو کافه بودن و داشتن قهوه و کیک میخوردن که یه دفعه در کافی شاپ باز شد و دختری به داخل آمد
نینو و آلیا داشتن با هم حرف می‌زدند که متوجه شدن آدرین غرق فکر شده
-پیس،پیس!آدرین!
-ه،ها چی شده نینو؟
-به چی فکر می کنی؟اینهمه ما حرف زدیم!
-دختره رو ببین!خیلی خوشگله!
-چی!امکان نداره پسر!تو تاحالا از هیچکدوم از دختر ها خوشت نیومده!همه رو رد کردی و یه دفعه...میگم مست شدی؟
-نینو!من جدیم!
آدرین در حین حرف زدنش هم،به چشم های آبی زیبای دختر نگاه میکرد و مشغول فکر کردن بود...
روز بعد،آدرین باز هم به کافه آمد و دید که دختر زیبا آنجا مشغول کار کردن است!آدرین آنموقع بود که فهمید دخترک در آنجا کار می‌کند
پس از اینکه دختر زیبا و خوشگل رفت،از یکی از کارمندان کافه سوالی کرد
-اون دختر زیبا کیه؟
-اون مرینت هست،اینجا کار میکنه ولی به هیچکس نمیگه.داره سعی میکنه پول جمع کنه و از فرانسه بره به آمریکا...
-مرینت...پس اسمش مرینته...امممم ممنون!
آدرین از کافه خارج میشه و سوار ماشین لاکچری و گرون قیمتش میشه و میره...
<یک هفته بعد>
آدرین تو شب خودشو شکل یه گربه میکنه(چونکه قرار نیست اینجا قهرمان و شرور و...داشته باشیم اینو میگم،در اصل عین همون کت نوار شد)و میره به سمت خونه ی مرینت
توی این یه هفته کلی اتفاق افتاده بود.آدرین و مرینت از کلی چیز خبر داشتن و خیلی با هم صمیمی شده بودن،مثلا آدرین می دونست که مرینت ۲۲ سالشه،تو دانشگاه رشته ی مد و طراحی رو میخونه،هم دانشگاهیشه و...مرینت هم میدونست که آدرین ۲۵ سالشه،هم دانشگاهیشه،و داره فوق لیسانس رشته ی قبلیش،مهندسی شیمی رو میخونه.
حالا بگذریم،مرینت تو این یه هفته با آدرین دعوا میکنه و کلا دوستی شون از بین میره...برای همین،آدرین خودشو تغییر میده،و به شکل کت نوار در میاد و میره خونه ی مرینت

پایان پارت اول

این رمان دارای ۵۴ پارت میباشد

برای پارت دوم داخل اینستاگرام ما به آیدی callmeabolfazl پست رمان به سبک مریکتی پارت اول را لایک کنید،۵ لایک اجباری است

بی معجزه،دنیای میراکلس❤️✨️

کامنت یادتون نره🥲

بی معجزه | ادیت | آهنگ | مود
درباره من

به وبلاگ من خوش اومدید.اینجا قراره آهنگ ها رو با کیفیت بالا و قابلیت پخش آنلاین براتون آپلود کنم.

کدها
قدرت گرفته از بلاگیکس ©